مقدمه
اعتماد به نفس واقعی زائیدهی تعهد فرد به خویشتن است: این تعهد که هر آنچه لازم باشد، انجام خواهد داد تا به خواسته او نیازهایش برسد.فردی که فاقد اعتماد به نفس است، عادت کرده است که در مقابل دیگران اختیار و ارادهای از خود نداشته باشد و هر تقاضایی را اجابت نماید. به عبارت دیگر حالت خود نگهداری، امتناع و «نه گفتن» به درخواست دیگران در او ضعیف شده است
در ضمن نداشتن اعتماد به نفس موجب
توصیف موضوع / بیان مساله:
در سال تحصیلی 93-92 بعنوان آموزگار پایه اول ، آموزشگاه شهید قدوسی روستای کرک علیا شهرستان نهاوند مشغول به کار شدم. در داخل این کلاس یک نفر از آنها در همان روزهای اول توجه مرا به خودش جلب کرد. این دانش
****************************
نام فایل : اقدام پژوهی
تعدا صفحات :28
قیمت : 5000
فرمت فایل دریافتی شما : ورود word قابل ویرایش
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل: WORD
نوع فایل : doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات : 11 صفحه
قسمتی از متن doc :
صحنه روز نما داخلی، بانک
ناگهان سه نفر که در صف باجه ها ایستاده اند نقاب به صورت می زنند و با صدای بلند همه را تهدید می کنند.
[سر دسته ی سارقین با عصبانیت می گوید] همه یک جا جمع شوید صدا از کسی در نیاید و سپس به سرعت به سمت باجه می رود کیف را باز می کند و می گوید: زود باش پول ها را بریز توی کیف [تحویل دار با ترس و دست های لرزان پول ها را توی کیف می ریزد] یکی از سارقین با فریاد به سردسته می گوید: نگاه کن ماشین را جرثقیل دارد می برد چه کار کنیم؟ [سر دسته به طرف مشتریان بانک می رود و فریاد می زند] کدام یک از شما ماشین دارید؟ [مرد جوانی با چهره ی مرموز از بین گروگان ها می گوید] ماشین من همین نزدیکی پارک است [سردسته می گوید] پس معطل نکن راه بیفت بعد هر چهار نفر به سمت در خروجی می روند و سردسته همچنان کارمندان را تهدید می کند که کسی از جایش تکان نخورد .
نما: بیرونی، صحبنه : روز ، خیابان های اطراف بانک
سه نفر سارق همراه مرد مرموز سوار ماشین فورد مشکی می شوند و به سرعت حرکت می کنند جوان رو به سردسته می پرسد کجا باید بروم؟
سردسته پاسخ می دهد به سمت خارج شهر به مرد می گوید فکر نمی کنید چند سرقت پخش شده است و در خروجی شهر ایستگاه های بازرسی مستقر شده باشند؟
سارقین که حالا نقاب ها را از صورت برداشته اند و از موفقیت نقشهای سرقت خود خوشحالی می کنند با تعجب به هم نگاه می کنند و سردسته می گوید:
راست می گویی بهتر است امشب را همین جا در شهر بمانیم یکی از سارقین می گوید: اما کجا؟ من که نمی توانم به خانه برگردم چون طلاهای مادرم را سرقت کرده ام شما دو نفر هم که بچه ی این شهر نیستند به هتل هم که نمی توانیم برویم چون ممکن است پلیس ما را شناسایی کند و بعد هر سه نفر به جوان راننده خیره می شوند و سردسته با خنده می گوید بچه ها من یکجای خوب سراغ دارم که آدرس را آقای راننده بهتر از هر کس می داند جوان مرموز می گوید البته اشکالی ندارد چرا که نه؟ راستش را بخواهید من خیلی وقت بود که می خواستم بانکی را که شما زدید سرقت کنم و امروز هم برای بررسی نقشه ام به بانک مراجعه کرده بودم البته حق با شماست من نباید سهمی از شما طلب کنم ولی خوشحال می شوم که با یک گروه حرفه ای مثل شما همکاری کنم
صحنه شب ، نما داخلی ، خانه ی مسکونی مرد مرموز
سرمیز شام هر چهار نفر نشسته اند و خود را معرفی می کنند سردسته خود را احسان معرفی می کند و دو نفر دیگ رهم جبار و ناصر نام دارند جوان هم خود را فرشاد معرفی می کند.